عینکی

دیدتان را به یادگیری متحول کنید.
0

انشا درباره گذر رودخانه

خانه » انشا آماده » انشا درباره گذر رودخانه
انشا درباره نه با مقدمه و نتیجه و بدنهرود

شهربانو دوستی

درباره نویسنده
شهربانو دوستی هستم، مدیر و موسس وب سایت عینکی دبیر آموزش و پرورش و علاقه مند به سئو

انشا درباره گذر رودخانه

انشا درباره گذر رودخانه

مقدمه: هر بار که به کنار رودخانه می رویم، بیشتر به زندگی و هدف آفرینش فکر میکنم.

رود در طول مسیر خودش، فراز و نشیب های زیادی را طی می کند تا به دریا برسد.

بدنه: یکی از عادت های خوب خانواده من، مسافرت است. ما بیشتر اوقات آخر هفته به دامان طبیعت می رویم.

این بار قرار شد به کنار رودخانه برویم، پدرم میگوید این رودخانه، آبی بسیار گوارا دارد.

اولین بار بود که میخواستم به دیدار این رودخانه رویایی بروم، صحبت های پدرم حسابی من را به شوق آورده بود و دلم میخواست هر چه زودتر این رودخانه رویایی را از نزدیک ببینم.

مادرم مشغول جمع کردن وسایل گردش بود، من هم دفتر نقاشی و مدادهای رنگی ام را برداشتم و آماده شدم.

چند بار از مادرم پرسیدم کی حرکت میکنیم ؟ مادرم هم میگفت اگه در جمع کردن وسایل به من کمک کنی زودتر راه میافتیم.

با اینکه خیلی از این کار خوشم نمی آمد ولی چاره ای نبود.

آسین بالا زدم و شروع به جمع کردن وسایل کردم، تقریبا ساعت 8 صبح بود که همه چیز برای رفتن به یک گردش لذت بخش آماده بود.

پدرم ماشین را روشن کرد و من شروع به خیال بافی درباره رودخانه کردم. در راه به رودخانه و زیبایی هایی آن که پدرم برایم تعریف کرده بود فکر میکردم.

بالاخره رسیدیم. منطقه خوش آب و هوایی بود. صدای جریان آب، چهچه پرندگان و…

در اطراف رودخانه، درختان  که سایه های دلپذیری را به وجود آورده بودند، سر به آسمان کشیده بودند.

در سایه یکی از این درختان تنومند، زیرانداز را پهن کردیم. بعد از آن من دفتر نقاشی ام را برداشتم و به کنار رودخانه رفتم.

پدرم برایم تعریف کرده بود که این رود از دل یک کوه سرچشمه گرفته و به خاطر همین است که آبی خنک و گوارا دارد.

به روخانه فکر میکردم و به جریان آب، به اینکه زندگی انسان چقدر به رود شبیه است.

روخانه در مسیر خود تا دریا، از مسیر های زیادی می گذرد، به سنگ های ریز و درشتی برخورد می کند اما هیچگاه متوقف نمی شود.

سنگ های که در جریان رودخانه هستند، باعث توقف آب نمیشوند بلکه آب در اثر برخورد با این سنگ ها صدای دلنشینی را ایجاد می کند.

مثل زندگی انسان، که مشکلاتش انسان را زمین نمیزند بلکه او را قوی تر از قبل می کند.

با صدای پدرم که عجب معرکه نقاشی کردی از فکر بیرون آمدم، بله همزمان که در فکر رودخانه بودم، آن را نقاشی می کردم.

نتیجه: رودخانه یک مبدا و مقصد دارد، رودخانه از هر کجا که میگذرد، جز آبادانی چیزی بر جای نمیگذارد، چه خوب است که ما هم در مسیر زندگیمان مانند رودخانه باشیم.

دلی را نشکنیم و خوبی را از خود به یادگار بگذاریم.

 

حتما بخوانید: انشا درباره ربات پیش خدمت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *