عینکی

دیدتان را به یادگیری متحول کنید.
0

داستان کوتاه درباره ی درد دندان

خانه » انشا آماده » داستان کوتاه درباره ی درد دندان
انشا درباره درد دندان صفحه 63 کتاب نگارش هفتم

شهربانو دوستی

درباره نویسنده
شهربانو دوستی هستم، مدیر و موسس وب سایت عینکی دبیر آموزش و پرورش و علاقه مند به سئو

داستان کوتاه درباره ی درد دندان

 

انشا درباره درد دندان صفحه 63 کتاب نگارش هفتم

شاید واسه یه بارم که شده درد دندون رو کشیدی ووخ ، چشمت روز بد نبینه خیلی سخت و طاقت فرساست من که تحمل ندارم.

درد دندون به خاطر تنبلی شماست هم وطن!

وقتی دندونت درد میگیره بدون که با مسواک خداحافظی کردی ، تو باید با مسواک رفیق باشی نباید که بگی برو بابا تو دیگه واسه من تمومی.

حالا پشیمونی؟ حتما داری با خودت میگی ای کاش برگردم به گذشته و مسواکم و حسابی بزنم.

حتما الان با خودت نذر کردی که اگر خوب شدی شیرینی میدی و یه شیرینی هم خودت میخوری بعدش زود مسواک می‌زنی .

اما الان چاره چیه؟ باید بری دکتر ، کجا؟ دندانپزشک.

اونجا یه دکتر مهربون مشکلتو رفع میکنه البته باید به توصیه ها به خوبی گوش بدی تا هر چه زود تر خوب بشی.

آیدا محمودی زاده

 

همون انشایی که دنبالش بودی: انشا صفحه 86 نگارش پایه ی هفتم

2 دیدگاه دربارهٔ «داستان کوتاه درباره ی درد دندان»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *