یه روزی د تنها داشت دوچرخشو تعمیر میكرد و پیچ اونو سفت میكرد. دید یكی از ابزارهاش نیست كه پیچ رو سفت كنه.
رفت مغازه ابزار فروشی و گفت: ” آقا من آدار میخوام”.
آقاهه متوجه نشد وگفت: “تو داری چی میگی”؟
ت و م داشتن از اونجا رد میشدن كه صداشون رو شنیدن.
ت گفت: “آقا این آتار میخواد”.
م گفت: “نه آمار میخواد”.
پیشنهاد ویژه: راهکار هایی برای بهبود دست خط کودکان
آقای ابزار فروش داشت گیج میشد كه یکدفعه یه صدایی تو جدول حروف الفبا گفت: “لطفا منو بیارید بیرون تا بهتون بگم اینا چی میخوان”.
م رفتو اونو از جدول درآورد. دوست تازه یكم خودشو تكوند و گفت: “وقتی صدای من نباشه همینه.
آقا اینا آچار میخوان و منم چ هستم. میدونم كه یجاهایی به صداهای من نیاز میشه. الان میرم پیش رئیس تا به من اجازه بده بمونم”.
حتما بخوانید: دیکته درس چـ چ کلاس اول دبستان