مقدمه: مرگ مثل یک راز است، رازی که چگونگی آن را نمیدانیم، لااقل تا زمانی که در این دنیا هستیم.
زندگی هم یک راز است اما رازی که می توانیم بدانیم چیست، فرق مرگ و زندگی همین است یکی مرموز و ناشناخته و دیگری شناخته شده و آشکار.
برعکس مرگ، هرگاه نام زندگی را می شنویم در ذهنمان به یاد اتفاقات خوب میافتیم .
فکر میکنیم بهترین لحظات را در زندگی تجربه می کنیم و قرار نیست هیچ وقت مانند وقتی که زنده هستیم از دنیا لذت ببریم غافل از اینکه شاید زندگی پس از مرگ چندین برابر بهتر زندگی قبل از مرگ باشد.
زندگی مثل یک خواب است و مرگ مانند بیدار شدن از خواب، همه ما روزی از خواب بیدار شده و وارد دنیای جدید می شویم.
شاید زمان بیدار شدن هر کس از خواب با فرد دیگر متفاوت باشد اما هیچ انسانی تا ابد خواب نمی ماند و روزی بیدار میشود.
زندگی برای همه به یک شکل نیست، برای بعضی ها که در رفاه به سر میبرند پر از حس خوب، آسودگی، آرامش و … و برای کسانی که در گرفتاری زندگی غرق شدند پر از غم و اندوه و ناراحتی است.
هر زندگی مرگ خودش را می سازد یعنی آخر هر زندگی مرگی متفاوت است اما آغاز زندگی برای همه یکسان است.
وقتی زندگی آغاز می شود و یک نفر پا به دنیا میگذارد همه اطرافیانش خوشحال می شوند و وقتی مرگ به سراغش میرود اطرافیانش ناراحت می شوند.
همه این حالات گذرا ست و ماندگار نیست اما زندگی توجه بیشتری را می طلبد.
نتیجه: زندگی مثل یک چرخ و فلک است بالا و پایین دارد و روزی این چرخ و فلک می ایستند و مرگ پیش روی ما قرار می گیرد.
مرگ پایان زندگی نیست بلکه مرگ آغاز دوباره یک زندگی جدید است.
حتما بخوانید: مثل نویسی فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه