بعضی در دل خندیدند و با خود گفتند: «نکند طبیب بزرگ ما، هوس خوردن کباب کرده است.»
معنی: برخی با حالتی خاص به او خندیدند و او را مسخره کردند و با خود گفتند: «شاید پزشک بزرگ و مشهور ما، آرزوی خوردن کباب کرده است.»
روزگاران کهن: زمان های قدیم | برنا: جوان |
گزند: آسیب ، ضرر | هر دو سرا: دنیا و آخرت |
دست گیرد: کمک می کند | بلند: دراز، افراشته |
خرد: عقل | هوشیاری: باهوشی ، آگاهی |
دست بردار نبود: آن را رها نمی کرد | پدرش را از دست داده بود: پدرش فوت کرده بود |
پاکیزه تر: تمیزتر، پاک تر | خون سردی: بردباری ، آرامش |
فرا خواند: صدا زد، دعوت کرد | هوس: آرزو، میل |
طبیب: پزشک | پرس و جو: پرسیدن |
گرمابه: حمام محلی | اندیشه: فکر |
شکوه: جلال ، بزرگی | گرای: گراییدن، میل داشتن |
سرا: خانه | دلگشای: خوشایند |
رهنمای: راهنما | سربلندی: سرافرازی |
دانایی: آگاهی | سمت: سو ، طرف |
بلند آوازه: معروف، مشهور | فرق: تفاوت، اختلاف |
فاسد: معیوب، خراب | شگفت زده: متعجب، متحیّر |
در دل خندیدند: مسخره کردند | تصمیم گرفتند: اراده کردند |
خلاصه: به هرحال، کوتاه شده | بخش: قسمت، جا، مکان |
کهن ≠ جدید
بزرگ ≠ کوچک
نزدیک ≠ دور
تازه ≠ کهنه
خندید ≠ گریست
بدبو ≠ خوش بو
پاکیزه ≠ کثیف
ساده ≠ مشکل
سالم ≠ بیمار
مناسب ≠ نا مناسب
برتر ≠ پایین تر
بلند ≠ کوتاه
بد ≠ خوب
برنا ≠ پیر
توانا ≠ ناتوان
اندیشه= اندیشیدن، اندیشمند
فاسد= فساد، مفاسد
شوق= اشتیاق، تشویق
طبیب= طب ، مطب
شرط= شرایط، مشروط
موفقیت= توفیق، موفق
تعجب= متعجب، عجیب، عجایب
رهنما= راهنمایی
دانش= دانشمند، دانشگاه
توانا= توانایی، توانمند
خلاصه – طبیب – مسئله – خوشحال – تکه گوشتی – تعیین – موفقیت – هوشیاری – میخواست – حاضر – نمیگذشت – فراخواند – محمد بن زکریای رازی
کزین – برنگذرد – رهنمای – دلگشای – گزند – اَزیرا – دو سرای
حتما ببینید: درسنامه درس چهارم فارسی پنجم