در روزگاران قدیم، دو دوست بودند که هر کاری را با هم انجام میدادند.
این دو نفر به نادانی شهره بودند، همه مردم می دانستند که کاری را که این دو نفر با هم انجام بدهند نتیجه ای جز ضرر و زیان برای خودشان و مردم نخواهد داشت.
همه ی مردم روستا، از پیر و جوان، هر کجا آنها را می دیدند شروع به صحبت با آنها می کردند.
بزرگان محل از تجربیات خود برایشان می گفتند و از آنها می خواستند قبل از انجام هر کاری مشورت کنند .
روزی فرد عالم و دانشمندی از آن روستا می گذشت، از آنجا که خیلی خسته بود مدتی در آن روستا استراحت کرد.
مردم روستا تصمیم گرفتند که درباره این دو نفر با آن فرد صحبت کنند تا شاید بتوانند این دو را متوجه کارهای اشتباه خود کند.
مردم روستا درباره رفتار و کارهای این دو نفر با آن حکیم صحبت کردند و گفتند که در این چند سال کسی نبوده که با آنها صحبت نکرده باشد.
آن فرد حکیم گفت: خفته را خفته کی کند بیدار.
او گفت هرگز نمی توان کسی را که خودش را به خواب غفلت و بی خبری زده است بیدار و آگاه کرد، چون او خودش را به بی خبری زده است.
نصیحت و راهنمایی برای انسانی که از روی نادانی کاری را انجام می دهد شاید فایده داشته باشد اما کسی که خودش را به نادانی زده را هیچ وقت نمی توان راهنمایی کرد.
حتما بخوانید: انشا با موضوع جانشین سازی پروانه
حکایت خیلی هاست
wonderful👌
لطف داری
🎇 فیلم آموزش خط به خط ریاضی نهم 🎇
عالی بود
مرسی💖
داستان عالی بود و من از داستان خوشم امد ♥️👌♥️👌
سلام خواهش میکنم
پیشنهاد میکنم حتما در سایر شبکه های اجتماعی هم عضو بشی اونجا کلی آموزش های مفید و جالب داریم.
🥰اینستاگرام عینکی
einaky_com
🥰کانال تلگرام عینکی
einaky_com
🥰گروه درسی عینکی در تلگرام
einaky_group
کانال اپارات عینکی
@einaky.com