س حوصلهاش سر رفته بود، دلش میخواست بازی کند، از خانه بیرون رفت.
دوید و دوید تا به سر کوه رسید، سر کوه، یک سنگ پشت را دید.
س به سنگ پشت گفت: “آهای سنگ پشت! می آیی بازی کنیم؟”
سنگ پشت گفت: “چه بازی؟…، س گفت:” بازی گردو … شکست”!
سنگ پشت قبول کرد. بازی شروع شد.
س گفت: ” گردو”
سنگ پشت گفت :”شکستم… زدم دندانت را شکستم”.
پیشنهاد ویژه: کاربرگ کار با قیچی (افزایش هماهنگی چشم و دست کودک )
س داد زد: ” آی دندانم… وای دندانم!”
سنگ پشت هول شد. گفت:” تو خودت گفتی بازی کنیم “!
س گفت:” اما تو دندان من را شکستی!”
سنگ پشت گفت: “حالا گریه نکن. من خودم میبرمت دکتر. بپر روی سنگم بشین تا برویم.”
س نشست روی سنگ پشت، سه سال و سه ماه و سه هفته و سه ساعت طول کشید تا به دکتر رسیدند.
آن موقع س یک دندان دیگر در آورد. خندید و گفت:”برگردیم. دیگه دکتر نمی خواهم.”
حتما بخوانید: دیکته درس س کلاس اول دبستان