سلام دیشب یه خواب دیدم ، خوابی عجیب و غریب که شاید برای شما هم جالب باشد .
دیشب خواب دیدم که در دشت بزرگ گل نرگس در فصل پاییز پر رمز و راز مشغول بازی کردن بودم .
که در این حین دوستان صمیمی خندان خود را دیدم که آنها هم با من مشغول بازی کردن شدند.
در همین حال یک دفعه نشستم و با خود گفتم که کشور بزرگ دوست داشتنی ما دارای مردم شجاع شکست ناپذیری است که خیلی آنها را دوست دارم .
در همین حین به مادر و پدرم گفتم :که بیایید با هم به سفر طولانی پرماجرا برویم ، پدر و مادرم قبول کردند و ما به راه افتادیم .
در راه سفر، زندگی آرامش بخش ما زیباتر شده بود، در راه چشمم به جنگل تاریک خطرناک افتاد ، که جنگل بسیار بزرگ بود .
اولش می ترسیدم برم ولی چون که خیلی کنجکاو شده بودم جلوتر رفتم .
صدای آشنایی می آمد که خیلی داد می زد و کمک می خواست.
جلوتر رفتم ، دیدم که خانم فداکار و مهربانی کودک در بغل داشت که کودک زخمی شده بود و آن زن به کودک کمک کرده بود.
کنار زن نشستم و از او جریان را پرسیدم ، آن زن گفت : که با خانواده پرجمعیت خود به اینجا آمده بودیم که ناگهان چشمم به کودکی افتاد که گریه می کرد جلوتر که رفتم دیدم کودک زخمی شده و کمکش کردم .
در این حین صدای اذان صبح به گوش می رسید و مادرم به آرامی مرا صدا زد و من بیدار شدم .
این خواب یکی از دوست داشتنی ترین خواب هایی است که من در عمرم دیده بودم .
آیدا محمودی زاده
پیشنهاد ویژه: انشا از زبان ماسک
فیلم آموزش خط به خط ریاضی هشتم کلیک کنید
خیییلی قشنگه ممنونض😘😘😘😚
خواهش میکنم نرگس حانم زیبا
پیشنهاد میکنم حتما در سایر شبکه های اجتماعی هم عضو بشی اونجا کلی آموزش های مفید و جالب داریم.
🥰اینستاگرام عینکی
🥰کانال تلگرام عینکی
🥰گروه درسی عینکی در تلگرام
🥰کانال اپارات عینکی
بله خیلی عالی بود👌👌