عینکی

دیدتان را به یادگیری متحول کنید.
0

انشا در مورد درد و دل یک حیوان خانگی

خانه » انشا آماده » انشا در مورد درد و دل یک حیوان خانگی
انشای درد و دل یک حیوان خانگی

شهربانو دوستی

درباره نویسنده
شهربانو دوستی هستم، مدیر و موسس وب سایت عینکی دبیر آموزش و پرورش و علاقه مند به سئو

انشا درمورد درد و دل یک حیوان خانگی

 

انشا درباره درد و دل یک حیوان خانگی

 

سلام من یک حیوان خانگی هستم ، سارا واسه من اسم انتخاب کرده اسم من پانداست.

من توی یک جنگل خیلی بزرگ با خانواده دوست داشتنی خودم مشغول بازی کردن بودم که صدای خنده و شادی همه جا رو دربرگرفت.

خیلی کنجکاو شده بودم ، با خودم گفتم : بنظرت صدای کیه؟ خانوادم صدام میکردن ، بیا دیگه!

من دائم می گفتم :الان میام . برادر کوچیکم می گفت :الان جا می مونی بیا ، اگر جا بمونی پیدا کردنت غیر ممکنه و هم خیلی سخته .

من می گفتم : نه بابا الان میام ، با کنجکاوی به طرف صدا هایی که میومد میرفتم با خودم گفتم : وای چه بوی غذایی میاد ، چه خانواده شادی ، هر چقدر جلو میرفتم کنجاو و کنجکاو تر میشدم.

اما کنجکاویم کار دستم داد تا برگشتم دیدم نه خبری از خانواده ام هست نه از وسایلی که داشتیم.

با ترس جلو رفتم و صدا کردم ، گفتم : مامان ، بابا کجا رفتید؟ من جا موندم.

خیلی ترسیده بودم قلبم خیلی تند میزد ، با خودم گفتم :من کجا برم ، چه اشتباهی کردم کاش نمیومدم .

خلاصه ، از سر ناچاری به طرف اون خانواده رفتم ، اولش میترسیدم و زیر یک درخت قایم شده بودم تا اینکه صدای خش خش برگ های درخت به گوش سارا کوچولو رسید.

اونم اومد پیشم و به خواهرش گفت : وای چقدر نازه من اینو میخوام ، و داستان از همون جایی شروع شد که منو پیدا کردند و با خودشون بردن .

راستش خیلی دلم برای آزادی ، برای بازی های توی جنگل تنگ شده دلم میخواد بازم خانواده مو پیدا کنم و آزاد باشم و بتونم تفریح کنم .

کاش به حرفشون گوش میدادم و لج بازی نمی کردم ، کاش بتونم باز هم به دو هفته پیش برگردمو جلو تر نمی رفتم. کاش!

 

پیشنهاد ویژه : انشا درمورد درد و دل موش آزمایشگاهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *