عینکی

دیدتان را به یادگیری متحول کنید.
0

داستان فضول را بردند جهنم

خانه » انشا آماده » داستان فضول را بردند جهنم
داستان فضول را بردند جهنم

شهربانو دوستی

درباره نویسنده
شهربانو دوستی هستم، مدیر و موسس وب سایت عینکی دبیر آموزش و پرورش و علاقه مند به سئو

داستان فضول را بردند جهنم

داستان فضول را بردند جهنم-عینکی

حتما این داستان رو شنیدید که فضول رو بردند جهنم گفت: واخ واخ چرا اینجا انقدر گرمه؟

گفتند: حالا کجاش رو دیدی! چنان گرمایی نشانت بدهیم که دود از گوشهات بیرون بزنه!

فضول گفت: مگه من چکار کردم؟

گفتند: فضولی در کار مردم.

فضول دیگری رو بردند جهنم. گفت اینجا زمین متری چند؟ زمینش مسکونی یا تجاری؟

وقتی نشست یه گوشه از جهنم و بدنش سوخت گفت: آخ آخ آخ فک نکنم مسکونی باشه حتما تجاریه!

البته خیلی گرمه فک کنم بشه برا تنور نانوایی ازش استفاده کرد،این طور نیست؟

فضول سوم رو بردند جهنم گفت: به به چقدر آدم ینجا هست.چرا اومدن اینجا؟

گفتند: چون فضولی کردند؟

گفت: فضولی چیه؟

گفتند: دخالت توی کار مردم.

گفت: چه کار بدی، زشته این کارا. حالا چند وقت هست که اینجان؟ کی میرن؟ توی کار کیا فضولی می کردن؟

گفتند: فضول رو بردند جهنم گفت هیزمش تره.

گفت: خوب چرا هیزم تر؟ مگه هیزم خشک نبود و این ماجرا تکرار و تکرار و تکرار شد.

آدم های فضول هیچ وقت از فضولیشون دست نمی کشن.

 

حتما بخوانید: درختی که پا در هواست

یک دیدگاه دربارهٔ «داستان فضول را بردند جهنم»

  1. بازتاب: حکایت شخصی به عیادت مریض رفت - مجموعه آموزشی عینکی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *